ملامت کردن بچه ها
💕
ملامت گاهى خيلى مفيد است. گاهى يک انسان با ملامت غيرتش تحريک مىشود. ولى ملامت هم جا دارد. اين مطلب كليت ندارد ولى در بسيارى از موارد، ملامتِ زياد بيشتر نفرت ايجاد مىكند.
مثلاً خيلى افراد در تربيت فرزند اين اشتباه را مرتكب مىشوند، دائماً بچه را ملامت مىكنند و سركوفت مىزنند
اى خاک بر سرت، فلان بچه هم همسنّ توست، ببين او چطور پيش رفته، تو خيلى بىعرضه و نالايق هستى، من كه ديگر به تو اميدى ندارم.
خيال مىكنند با اين ملامتها غيرت بچه تحريک مىشود در صورتى كه در اين موارد، اگر ملامت از حدش بگذرد، عكسالعمل خلاف ايجاد مىكند؛ روح او حالت انقباض و فرار پيدا مىكند و او از نظر روحى بيمار مىشود و محال است كه دنبال آن كار برود.
"استاد مطهری"
مهارت های زندگی از نظر سازمان جهانی بهداشت
سازمان جهانی بهداشت تعریف جامعی از مهارت های زندگی ارایه داده است: توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با چالش ها و ضروریات زندگی روزمره خود کنار بیاید.
برای کسب این مهارت ها باید در طول زندگی به تدریج درس هایی را بیاموزیم و به کار بندیم که ما را در مسیر موفقیت همراهی کند. اما هرچه یادگیری این موارد دیرتر انجام شود، احتمال موفقیت و زندگی بهتر هم برای شخص کمتر می شود.
١.زندگی خیلی وقت است شروع شده است.
در زندگی چیزی به نام دور آزمایشی وجود ندارد. تصمیمات شما سرنوشت ساز هستند و راهی برای برگشت و تصحیح آنها وجود ندارد.
🗯٢. دوستان آنلاین شما دوستان واقعی نیستند.
متاسفانه حقیقت دارد. بسیاری از این دوستان اصلا اهمیتی برای مشکلات شما قایل نیستند و وقتی به کمک آنها نیاز دارید در دسترس نخواهند بود.
٣. هر عشقی به سرانجام نمی رسد.
آماده باشید که دلتان بشکند و غصه بخورید. سخت است اما واقعیت است.
٤. تحصیلات با گرفتن دیپلم به اتمام نمی رسد.
در دنیای امروز دانش حرف اول را می زند. اگر می خواهید عقب نیافتید باید به تحصیلاتتان ادامه بدهید.
٥. اعضا خانواده مهمترین آدم های زندگی شما هستند.
این ها تنها افرادی هستند که به شما اهمیت می دهند. رفتار خوبی با آنها داشته باشید و قدردان حمایت هایشان باشید.
٦. نقاط ضعف شما اهمیت ندارند.
نقاط ضعفتان را بپذیرید ولی نگران آنها نباشید. تنها نقاط قوت شما هستند که اهمیت دارند. روی آنها تمرکز کنید و آنها را پرورش دهید.
٧. هر کار با ارزشی زمانبر است.
انتظار نداشته باشید خیلی سریع به اهدافتان برسید. دستیابی به اهداف احتمالا خیلی بیشتر از آنچه فکر می کنید زمان می طلبد
٨.تمام فرصت های پیشرفت خارج از محدوده آسایش قرار دارند.
باید با این واقعیت کنار بیایید و آماده باشید که محدوده آسایش خود را ترک کنید تا بتوانید موفقیت را تجربه کنید.
٩. روابط متزلزل ارزش حفظ و نگهداری را ندارند.
وقتتان را روی چیزهایی که نمی توانید تغییری در آنها ایجاد کنید تلف نکنید. از کنار آنها عبور کنید و به مسیرخود ادامه بدهید.
١٠. دنیا پر از بی عدالتی است.
در زندگی خود بارها و بارها با بی عدالتی روبرو خواهید شد. آمادگی لازم را داشته باشید.
١١. شانس سراغ افراد سخت کوش می رود.
شانس هیچوقت نصیب افرادی که دست رو دست می گذارند و منتظر یک اتفاق خوب هستند نمی شود. پشتکار و سختکوشی تنها پیش شرط های خوش شانسی هستند.
١٢. زمان خاصی برای یک آغاز بی نظیر وجود ندارد.
اگر قصد دارید کاری را آغاز کنید، شروع کنید. منتظر زمان بهتر نباشید. آن زمان هرگز نخواهد رسید.
١٣. شما نمی توانید همه جا حضور داشته باشید و نمی توانید همه چیز داشته باشید.
یاد بگیرید که تصمیم های درست بگیرید و به آنچه برای شما اهمیت دارد متعهد بمانید و آن را دنبال کنید.
١٤. باید از تمام افرادی که در زندگی شما هستند قدردانی کنید.
نسبت به آدم ها و تاثیر آنها در موفقیتتان بی تفاوت نباشید.
١٥. تجربه و احساسات بهترین سرمایه گذاری های شما هستند.
معیارهای سنتی موفقیت – خانه و اتومبیل لوکس- دیگر معنی و مفهومی ندارند. احساسات، خاطرات، تجربه و دانش اهمیت دارند و معیار اصلی موفقیت هستند.
١٦. بعداً معمولا به معنی هرگز است.
هیچ کاری را به بعد موکول نکنید. در لحظه زندگی کنید.
١٧. موفقیت مترادف پشتکار است.
هرگز مایوس نشوید. آرزوهایتان را دنبال کنید. به دست آوردن آنها قطعا دشوار است ولی ارزش سعی و تلاش را دارد.
١٨. انجام مرتب تمرینات ورزشی ضروری است.
مراقبت سلامتی خودتان باشید. بطور مرتب ورزش کنید و به حفظ تناسب اندام خود اهمیت بدهید.
١٩. شکست هیچ اهمیتی ندارد.
فقط پیروزی اهمیت دارد. پس از شکست نهراسید.
٢٠. هیچکس به شما کمک نخواهد کرد.
فقط خودتان باید به خودتان کمک کنید. پس اتکا و اعتماد به نفس را در خود تقویت كنيد.
با آدم های مثبت وقت خود را بگذراند ...
آیا تا به حال به اجبار به دستشویی عمومی رفتهاید که بوی بد بدهد، به طوری که حالت خفه شدن به شما دست دهد؟! دقت کردهاید که بعد از 5 دقیقه، دیگر به آن شدت بوی بد را احساس نمیکنید؟! و اگر تصادفا یک ساعت آنجا گیر بیافتید ممکن است بگویید: انگار اصلا بوی بدی نمیآید. قانونی در این جا داریم که صادق است ما به محیطمان عادت میکنیم.
اگر با آدمهای بدبخت نشست و برخواست کنید، کمکم به بدبختی عادت میکنید و فکر میکنید که این طبیعی است! اگر با آدمهای غرغرو همنشین باشید عیبجو و غرغرو میشوید و آن را طبیعی میدانید. اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت میشوید ولی در نهایت شما هم عادت میکنید به دیگران دروغ بگویید؛ و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت! اگر با آدمهای خوشحال و پرانگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه میشوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است. تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید، وگرنه افراد منفی شما را پایین میکشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمیشوید...!
نقاشی مداد رنگ
خود شناسی...
خطای ادراکی
خلاقیت....
خلاقیت واژه ای است بسیار مبهم و ارائۀ تعریفی دقیق از آن امری است بس دشوار.
واقعیت این است که تا کنون محققان و روانشناسان مختلف به جای ارائۀ تعریف جامعی از خلاقیت بیشتر سعی داشته اند تصویری از ویژگیهای افراد خلاق ترسیم کنند، بنابراین ارائۀ تعریفی جامع و مانع از خلاقیت که همۀ ابعاد و کنش های آن را شامل گردد؛ اگر غیرممکن نباشد؛ فوق العاده مشکل است، زیرا پژوهشگران مختلف برداشتهای متفاوتی از خلاقیت داشته ، بالطبع تعاریف متنوعی از آن عرضه داشته اند.
وجود چنین اختلاف نظری در این زمینه، ناشی از ماهیت بسیار پیچیده و مرکب کنشهای مغزی است. به نظر بعضی از روانشناسان، «خلاقیت ترکیبی است از قدرت ابتکار، انعطاف پذیری و حساسیت در برابر نظریاتی که یادگیرنده را قادر میسازد خارج از نتایج تفکر نامعقول به نتایج متفاوت و مولد بیندیشد که حاصل آن رضایت شخصی و احتمالاً خشنودی دیگران خواهد بود»(استرن_برگ 1989).
متداولترین برداشت از خلاقیت عبارتست از این که فرد فکری نو و متفاوت ارائه دهد. خلاقیت را میتوان با تولید یا خلق اثر نو و متفاوت ارزیابی کرد. اما باید بخاطر داشت که هر خلاقیتی لزوماً منجر به تولید اثر قابل مشاهده نمیشود. به عنوان مثال در عالم تخیل، کودک یا نوجوان چیز نو و متفاوتی را خلق میکند، اما آفرینش ذهنی او برای دیگران قابل مشاهده و بالطبع ارزیابی و قضاوت نیست.
بنابراین خلاقیت یک فرایند ذهنی است که در فرد معینی و در یک زمان مشخص دیده میشود، فرایندی که در نتیجۀ آن یک اثر جدید اعم از ایده یا چیز نو و متفاوت تولید میشود. تولید جدید و متفاوت میتواند کلامی یا غیرکلامی، عینی یا ذهنی باشد. در بحث از خلاقیت تأکید بر نفس تولید بیشتر از نتیجۀ حاصل است، چرا که خلاقیت یک فرایند است نه یک تولید.
در هر حال باید در مطالعۀ پیرامون خلاقیت به دو نکتۀ بسیار مهم توجه داشت:
اول اینکه خلاقیت میتواند خلق اشکال یا صورتهای جدیدی از ایده ها یا تولیدات کهنه باشد، در این صورت عمدتاً فکرها و ایده های گذشته اساس خلاقیتهای تازه است.
دوم اینکه خلاقیت امری است انحصاری و حاصل تلاش فردی و لزوماً یک موقعیت یا مسئلۀ عمومی نیست. لذا فردی ممکن است چیزی را خلق کند که قبلاً هیچگونه سابقۀ ذهنی از آن نداشته است، اگر چه ممکن است آن چیز به صورتهای مشابه یا کاملاً یکسان قبلاً توسط شخص دیگری و در موقعیت خاصی خلق شده باشد.
خلاقیت مستلزم بهره گیری از نوع خاصی از جریان فکری است، چیزی که گیلفورد آن را تفکر واگرا نامید. تفکر واگرا؛ تفکری است متفاوت از جریان های فکری موجود. به عبارت دیگر فرد خلاق تمایل دارد مسائل مختلف را به طرق متفاوت حل کند، ولو اینکه ظاهراً بیشتر از یک راه حل برای آن مسائل وجود نداشته باشد.
آدم ها شیشه رنگی هستند....
آدم ها مانند پنجره هایی با شیشه های رنگی اند.
وقتی آفتاب می تابد برق می زنند و می درخشند،
اما وقتی تاریکی سایه می گسترد،
زیبایی حقیقی آنها فقط در صورتی هویدا می شود که نوری در درون باشد ...!
کمی تفکر....
آقای گاو !
در یك مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می كردم و چند سالی بود كه مدیر مدرسه شده بودم.
قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش آموزان به حیاط مدرسه بروند.
هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش آموزان در حیاط و گفت وگوی همكاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود.
در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:
با خانم… دبیر كلاس دومی ها كار دارم و می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هایی بكنم.
از او خواستم خودش را معرفی كند. گفت:
من "گاو" هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می شوند.
تعجب كردم و موضوع را با خانم دبیر كه با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، در میان گذاشتم.
یكه خورد و گفت: ممكن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من كه چیزی نمی فهمم…
از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
اصلاً به نظر نمی رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد.
خانم دبیر با اكراه پذیرفت و نزد پدر دانش آموز كه در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.
مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی كرد: "من گاو هستم!"
– خواهش می كنم، ولی…
– شما بنده را به خوبی می شناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای كه شما دیروز در كلاس، او را به همین نام صدا زدید…
دبیر ما به لكنت افتاد و گفت: آخه، می دونید…
– بله، ممكن است واقعاً فرزندم مشكلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم.
ولی بهتر بود مشكل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید.
قطعاً من هم می توانستم اندكی به شما كمك كنم.
خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم صحبت كردند.
گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه كارتی را به خانم دبیر ما داد و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترك كرد.
وقتی او رفت، كارت را با هم خواندیم.
در كنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود:
دكتر… عضو هیأت علمی دانشكده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه… !
"چقدر جای این تفکر و رفتار در فرهنگ امروز ما خالیست"
شکست و موفقیت....
اولا از زمین خوردن میترسیدم. خیلی میترسیدم، فکر میکردم اینکه زمین بخوری و زخمی بشی دردناکه،
اینکه دوباره زمین بخوری و زخمی بشی و بشکنی یعنی اینکه تو لایق خوشبختی و پیروزی نیستی!
اما حالا هر بار که زمین میخورم میبینم جراحات و دردش کمتره و من زودتر رو پا میشم. میدوی چرا؟؟
چون تو هر بار زمین خوردن یه گوشه تاریک از وجودم برام روشن میشه، یه بخش از خودمو بهتر میشناسم. این باعث میشه سبکتر بشم، قدرتم واسه بلند شدن چندبرابر بشه.
تازگیا موج سوار خوبی شدم، این نوسانیه که من رو به رسیدن نزدیکتر میکنه ..
نگاه تو...
دو برادر بودند که یکی از آنها معتاد و دیگری مردی متشخص و موفق بود.
برای همه معما بود که چرا این دو برادر که هر دو در یک خانواده و با یک شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتی متفاوت داشته اند؟
از برادرِ معتاد، علت را پرسیدند.
پاسخ داد: علت اصلی شکست من، پدرم بوده است.
او هم یک معتاد بود. خانواده اش را کتک می زد و زندگی بدی داشت. چه توقعی از من دارید؟
من هم مانند او شده ام.
از برادر موفق دلیل موفقیتش را پرسیدند.
در کمال ناباوری او گفت: علت موفقیت من پدرم است.
من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگی اش را می دیدم و سعی کردم که از آن رفتارها درس بگیرم و کارهای شایسته ای جایگزین آن ها کنم.
طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد.
نگاه تو....
ازدواج یعنی.......
پیتمن (روانشناس) می گوید:
ازدواج برای این نیست که شما را خوشبخت کند، برای این است که شما را متأهل کند.
وقتی ازدواج می کنید، آزادید که کارهای مثبت و مفید انجام دهید، آزادید که انسان بهتری باشید.
"یک رابطه ی متعهد به شما کمک می کند تا جلوی وسوسه ها و اغواها مقاومت کنید، ضعف هایتان را ظاهر کنید و خودتان باشید و مطمئن باشید که با وجود همه ی اینها، کسی هست که دوستتان بدارد.
یک رابطه واقعی باید برخوردی از انسانیت من و انسانیت طرف مقابل باشد، با همه ی لذت ها و محدودیت هایش"
اینکه زوج ها چطور با این اختلافات و برخوردها کنار می آیند کیفیت رابطه شان را تعیین خواهد کرد.
این دیدگاه از ازدواج، ممکن است چندان عاشقانه و رمانتیک نباشد، اما بر این معنا نیست که عمق هم ندارد.
پیتمن عقیده دارد که همه ی ازدواج ها ناسازگارند چون بین افرادی از خانواده های مختلف شکل می گیرد، افرادی که دیدگاه ها و اعتقادات متفاوت دارند.
جادوی داشتن یک ازدواج موفق این است که دیدگاهی دوچشمی داشته باشید و زندگی را علاوه بر چشم خودتان، از چشم همسرتان هم ببینید.
رابطه سن مادر و هوش کودک
زنانی که در دهه ۳۰سالگی از عمرشان صاحب فرزند میشوند نسبت به مادرانی که در دهه ۲۰ و ۴۰ سالگی فرزند خود را به دنیا میآورند کودکانی سالمتر و باهوشتر دارند. پزشکان در یک برنامه بلندمدت روند رشد ۱۸ هزار کودک انگلیسی را مورد بررسی قرار دادند تا تاثیر سن مادر روی سلامت کودک ارزیابی شود. در این بررسی مشخص شد کودکانی که به هنگام تولد، مادرانشان در دهه ۳۰ سالگی از عمر خود بودهاند نسبت به کودکان دیگر در تستهای شناختی امتیاز بیشتری بدست آوردهاند. همچنین به گفته پزشکان، زنانی که در دهه ۴۰ سالگی عمر خود صاحب فرزند میشوند به اندازه کافی برای بازی کردن با کودک خود وقت نمیگذارند و در نتیجه این کودکان بیشتر مستعد ابتلا به چاقی هستند.